loading...
کوروش کبیر
کسری پسر اریایی بازدید : 1 چهارشنبه 09 اسفند 1391 نظرات (0)

 
فرمان بزرگ كورش كه به نخستين اعلاميه حقوق بشر نامبرده گرديده است ، براستوانه اي از گل پخته كنده شده و از اين روي در تاريخ به " استوانه كورش " شهرت دارد 
از مفاد اين خرمان كه حاوي ارزشهاي معنوي و تاريخي و نمودار انسان دوستي بنيانگذار حكومت هخامنشي است تا سال 1879 ميلادي هيچگونه آگاهي در دست نبود . 
تا قبل از سال مزبور حكومت هخامنشي و كورش بزرگ را تنها ازروي كتاب مقدس يهود ومدارك مورخان يونان ، آن هم به طور پراكنده ونابسامان وگاه آلوده با كينه توزي‌ مي شناختند . اين موارد براي پژوهندگان كافي نبود ، زيرا آنها نمي توانستند روح حكومتي را كه براي نخستين بار پاره اي از آزادي ها را در دنياي كهن عنوان كرده و حقوق اجتماعي و سياسي براي ملتهاي مغلوب تعيين نموده است شناسند . تا اينكه در سالي كه در بالا گفته شد ، در كاوش هاي با ستان شناسي خرابه هاي بابل در نزديكي بغداد امروزي كتيبه آسيب ديده اي توسط سر راولينسون از زير خاك بيرون آمد و راز سر بسته تاريخ را گشود و نشان داد كه چگونه سو شيانت و دلاور مردي با دگرگوني جهش وار وضع اجتماعي ،سياسي ،فرهنگي و اخلاقي را نه تنها در جامعه ايران و در ميان شاهان آسياي باختري ،بلكه در سراسر جهان نويد داد و بكاربست . شباني كه در عصر ما و در هزارهاي ديگر نيز درخور ستايش و مايه شگفتي است . اين كتيبه اكنون در موزه بريتانيا نگهداري ميشود و بزودي بمدت دو ماه براي نمايش در ايران به موزه ملي به امانت سپرده خواهد شد . از مهمترين موارد اين اعلاميه چنين است : 
"منم كورش" شاه شاهان ،شاه نيرومند ،شاه بابل ،شاه سوم واكد ،شاه چهار مملكت،پسر كمبوجيه شاه بزرگ،شاه شهرانشان ،نواده كورش ،شاه بزرگ ،شاه شهرانشان ،از اعقاب چيش پش شاه بزرگ ،شاه شهرانشان ،از شاخه سلطنت جاودانه كه سلسله اش مورد مهر خدايان و حكومتش به دلها نزديك است . 
هنگامي كه من بي جنگ و ستيز وارد بابل شدم ،همه مردم قدوم مرا با شادماني پذيرفتند . مردوك دلهاي نجيب مردم بابل را متوجه من كرد، زيرا من اورا محترم و گرامي داشتم .لشكر بزرگ من به آرامي وارد بابل شد . نگذاشتم آسيب و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد . 
اوضاع داخلي بابل و اماكن مقدسه آن قلب مرا تكان داد . فرمان دادم كه همه مردم درپرستش خداي خود آزاد باشند و بي دينان آنان را نيازارند . فرمان دادم كه هيچ يك از خانه هاي مردم خراب نشود . فرمان دادم كه هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند . 
اهالي اين محل ها را جمع كردم و خانه هاي آنها را كه خراب كرده بودند از نو ساختم و خدايان سوم راكد را بي آسيب به قلعه هاي آنها به گونه اي كه قلبشان را خرسند دارد باز گردانيدم . صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم .... 
ارزش راستين و شكوهمند اين اعلاميه حقوق و بزرگي اين آزادي مذهب و هدايت و رهبري و احترام به شرافت و حيثيت انساني به دست كورش هنگامي جلوه نمود پيدا ميكند كه ، بدانيم در قرن ششم پيش از ميلاد و در زماني نزديك به زندگاني كورش درجهان چه مي گذشت . تا پيش از حكومت كورش ،فتح يك شهر يا كشور به معناي نابودي و كشتار مردمان آن بوده است ، ولي وي سياستي نو و انساني بنيان نهاد . 
براي آنكه دريافت اينگونه رفتارها آسانترشود و نيز سنجشي با اعلاميه كورش بزرگ انجام گيرد ،براي نمونه ( از ميان چندين كتيبه برجاي مانده ) سه كتيبه را كه از كشور گشايان آن روزگار بر جاي مانده است مي آورم . 

آسورنازيربال پادشاه آسور (سال 884 ق.م ) ميگويد : 
بفرموده آشور وايشتار خدايان بزرگ كه حاميان من هستند با لشكريان و ارابه هاي جنگي خود به شهر گينابو حمله بردم و آن را به ضرب يك شست تصرف كردم – 600 نفر از جنگيان دشمن را بيدرنگ سر بريدم . سه هزار اسير را زنده زنده طعمه آتش ساختم و حتي يك نفر را باقي نگذاشتم تا به گروگاني رود . كاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم و از آنجا به شهر طلا روان شدم . مردم اين شهر از در عجز و الحاح در نيامدند و تسليم من نشدند . لاجرم به شهرستان يورش بردم و آن را گشودم . سه هزار نفر را از دم تيغ گذراندم بسياري ديگر را در آتش كباب كردم . اسراي بيشمار را دست و انگشت و گوش و بيني بريدم و هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بيرون كشيدم . از اجساد كشتگان پشته ها ساختم و سرهاي بريده را بر تاكهاي شهر آويختم . 
بلي ،مشاهده ميكنيد كه آسورنا زيربال مردمان را ميكشد و آنها را به تاك ها مي آويزد .ولي كورش خود تاكي بود كه بر جهان سايه انداخت و مردم را درپناه گرفت . 


در كتيبه آسورباني پال (سال 645 ق.م ) ميخوانيم : 
"خاك شهر شوستان و شهر ما داكتو و شهرهاي ديگر را به آشور كشيدم . درمدت يك ماه و يك روز كشور ايلام را با تمامي عرض آن جارو كردم . اين مملكت را از عبور حشم و از نغمات موسيقي بي نصيب ساختم . به درندگان و ماران و جانوران كوير اجازه دادم كه آن را سراسر فرا گيرند " . 


نبوكد نصر پادشاه بابل ( سال 556 ق.م) در كتيبه اش نبشته است : 
" فرمان دادم كه صد هزار چشم درآورند و صد هزار قلم پا را بشكنند . با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم . هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم . خانه را چنان كوفتم كه ديگر بانك زنده اي ا ز آنها بر نخيزد ". 
همان قدر كه درجهان خبر سقوط بابل ، مركز بزرگترين و نيرومند ترين و غني ترين امپراطوري ها ، عجيب و بهت آور بود ، روش و سياستي را كه كورش پس از فتح شهر پيش گرفت و به تمامي بابل و همه مردم آن امان داد شگفت انگيز تر بود . سردار فاتح وارد شهر شد ، اما نه مانند فرماندهان فاتح پيش از خود كه با يك شكوه فريبنده اهريمني ، به شهرها قدم ميگذاشتند ، بلكه با يك جلال و بزرگي و شكوه آسماني . نه فرمان قتل عام داد ، نه آتش به خانه اي انداخت ، نه پوست كند ، نه پسر و دختري را سوزاند ، نه چشم و زبان در آورد و نه قلم پا شكست . آرامش و صلح و آزادي عنايت فرمود ، و فرمود تا پرستشگاه ها را بسازند و اسيران را از تنگناي زندان آزاد كنند . با خود شادي به همراه آورد و باورش انسانيت بود . 


 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
من بعنوان یک ایرانی عاشق کوروش کبیر هستم و در این وبلاگ درباره ی او و ایران مینویسم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 60
  • بازدید کلی : 339